نوشته شده توسط : Tamanna

 

و آن وقت که زندگی

 

به شیرینی یک خوشه انگور

بر دهان بی صدای من چکید

وآن وقت که تو بی مهابا

با چشم های نگرانت...

نگاهی نه چندان ساده

بر چشمان خیس پر تمنایم فرستادی

وآن وقت که صدایت...

با صدایم خواند

زمانی بود که کس دیگری صاحب قلبم بود...

 



:: برچسب‌ها: زمانی بود که , , , , آن وقت که صدایت , , , با چشمهای نگرانت , , , , چشمان خیس پرتمنایم ,
:: بازدید از این مطلب : 1210
|
امتیاز مطلب : 281
|
تعداد امتیازدهندگان : 62
|
مجموع امتیاز : 62
تاریخ انتشار : 19 / 11 / 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد